من از پشت شبهای بی خاطره من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رؤیای نا دیده ای تو نوری که برسایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خانه در خانه در کوچه زندگی تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رؤیا ببر مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب مرا تا تکاپوی دریا ببر
-------
--
هوای وصال
در پیچ و تــــــــاب گیسوی دلبر ترانه است دل بـــــــــــرده فدایی هر شاخ شانــــــه است
جان در هــــــــوای دیدن رخسار ماه توست در مسجد و کنیســــه نشستن بهانــــــه است
در صیــــــــد عــــــارفان و ز هستی رمیدگان زلفت چـو دام و خــــال لبت همچو دانــه است
انـــــدر وصــــــــال روی تو ای شمس تابناک اشکــــــــم چــــو سیل جــانب دریـــا روانه است
در کــوی دوست فصل جوانی به سر رسید باید چــــــه کرد این همه جــور زمـــانــــه است
امــــــواج حُسن دوست چو دریای بیکران این مستِ تشنه کــــامْ غمش در کــــرانه است
میخـــــــــــانه در هوای وصالش طرب کنان مطرب به رقص و شـــادی و چنگ و چَغانه است
امام خمینی
--------------------------------
----------------
از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست از شمع رخت محفلش افروختنی نیست
در طوف حریمش زفنا جامه احرام کردیم که این جامه به تن دوختنی نیست
گردآمده ار نیستی این مزرعه رابر ای برق مزن خرمن ما سوختنی نیست
گویند که درخانه دل هست چراغی افروخته کاندر حرم افروختنی نیست
یک دانه اشک است روان بررخ زرین سیم وزر ماشد که اندوختنی نیست
------------------------------
----------
ازغم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش دادکشم
دادوبیداد که درمحفل ما رندی نیست که برش شکوه برم دادزبیداد کشم
عاشقم ، عاشق روی تو نه چیز دگری بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
از غمت ای گل شاداب من ای خسرو من جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم
سالها میگذرد حادثه های می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم